دانلود دکلمه زیبایی از زنده یاد احمدشاملو
به نام روزگار غریبیست نازنین به همراه صدای داریوش
ومتن کامل شعر
شعر زیبای من از شب شاکیم ای یار
به همراه فایل فلش پلیر برای شنیدن آنلاین
تبسم نقش نیرنگه ، من از شب شاکیم ای یار
طلوعم رو تماشا کن ، منو دست غزل بسپار
منو پاکیزه کن از خواب * ازین لکنت ازین تکرار
رها کن آرزوها رو * ازین زندان بی دیوار
چه ناباور ، چه دردآور سکوتم بینهایت شد
چه غمگینانه عشق ما دچار رنگ عادت شد
امشب به تو رو کردم ای یار صدا مرده
تو صبح دلارایی ، من شام دل آزرده
امشب به تو رو کردم ای خاطره ی جاری
تو هق هق دریا وار ، من شبنم بیداری
من از بند نفس جستم * حسابم با خودم پاکه
میون گود فریادم * سکوتم گُرده بر خاکه
یه زخم تازه کم دارم برای باور پاییز
خرابم کن که دلگیرم ازین آبادیه پرهیز
منو تا گریه یاری کن ، حریص امن آغوشم
منو بشناس که از یاده همه دنیا فراموشم
....................................
"کاش یکی بود، یکی نبود" اول قصه ها نبود
اون که تو قصه مونده بود، از اون یکی جدا نبود
دانلود دکلمه شعر زیبای کـــــوچــــه
به همراه متن کامل شعر
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید، تو به من گفتی:
ـ «از این عشق حذر کن!
لحظهای چند بر این آب نظر کن،
آب، آیینۀ عشق گذران است،
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است،
باش فردا، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!»
با تو گفتم: «حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد،
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم . . .»
باز گفتم که : «تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم!»
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب، نالۀ تلخی زد و بگریخت . . .
اشک در چشم تو لرزید،
ماه بر عشق تو خندید!
یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم.
نگسستم، نرمیدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم،
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه کُنی دیگر از آن کوچه گذر هم . . .
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
شاعر :فریدون مشیری
دکلمه: بابک رند
دانلود دکلمه بسیار زیبای عشق لیلی
به همراه متن کامل شعر
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
فارغ از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پُر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کرده ای
بر صلیب عشق دارم کرده ای
جام لیلا را به دستم داده ای
وندر این بازی شکستم داده ای
نیشتر عشقش به جانم می زنی
دردم از لیلاست آنم می زنی
خسته ام زین عشق،دل خونم نکن
من که مجنونم تو مجنونم نکن
مرد این بازیچه دیگر نیستم
این تو و لیلای تو... من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
سالها با جور لیلا ساختی
من کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عا قل می شوی اما نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر می زنی
در حریم خانه ام در می زنی
حال این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بی قرارت کرده بود
مرد راهش باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
شاعر: منسوب به عبداللهی
گوینده : آرمان
دانلود آهنگ چشمه طوسی جدیدترین کار محسن چاوشی
به همـراه متن کامل ترانه
توی هرضرربایداستفاده ای باشه
باخت باید احساس فوق العاده ای باشه
آه فاتح ِ قلبم فکرشم نمیکردی
رام کردن این شیرکار ساده ای باشه.
آه چشمه ی طوسی آه چشم ویروسی
بعد از این به هر دردی مبتلا بشم خوبه
مبتلا بشم مُردم مبتلا نشم مُردم
از تو درد لذت بخش هرچی میکشم خوبه
من یه بچه ی شیطون توی کوچه ها بودم
عشق تو بزرگم کردعشق تو هلاکم کرد
جیک جیک ِ مستونم بود و عشقِ بازیگوش
مثل ِ جوجه ی مُرده توی باغچه خاکم کرد
آه چشمه ی طوسی آه چشم ویروسی
بعد از این به هر دردی مبتلا بشم خوبه
مبتلا بشم مُردم مبتلا نشم مُردم
از تو درد لذت بخش هرچی میکشم خوبه
آفرین به این زور وآفرین به این بازو
آفرین به این چشموآفرین به این ابرو
آفرین به هر شب که بی گدار میباره
با جنون در افتادن خیلی آفرین داره
با تو هیچکس جز من بی سپر نمیجنگه
با تو هیچکس از این بیشتر نمیجنگه
با جنون در افتادن باز کار دستم داد
آه فاتح قلبم عشق ِ تو شکستم داد..
آه چشمه ی طوسی آه چشم ویروسی..
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم
به تو یعنی به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی به همان باغ بلور
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
یعنی آن شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسّم به تکلّم به دل آرامی تو
به صبوری به خموشی به شکیبایی تو
***
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی افکار من است
یک نفر مثل خودم تشنه دیدار من است
***
یک نفر ساده چنان ساده که از سادگیاش
می شود یک شبه پی برد به دلدادگیاش
یک نفر سبز چنان سبز که از سرسبزیاش
میشود پل زد از عرش خدا تا دلِ خویش
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است
در من انگار کسی در پی افکار من است
یک نفر مثل خودم عاشق دیدار من است
***
ای بی رنگ تر از آینه یک لحظه بایست
راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست؟
اگر این حادثه هر شبه تصویر تو نیست
پس چرا رنگ تو و آینه اینقدر یکیست؟
***
حتم دارم که تو یی آن شبح آینه پوش
عاشقی جرم قشنگی است به انکار مکوش!
آری آن سایه که هر شب آفت جانم شده بود
آن الفبا که همه ورد زبانم شده بود
دیگر از پشت دل آینه پیدا شده است
وه تماشاگر این خیل تماشا شده است
آن الفبای دبستانی دلخواه تویی
عشق من! آن شبح پاک شبانگاه تویی
شاعر(بهروز یاسمی)
غزل شمارهٔ ۱۷۸۷
گر آخر آمد عشق تو گردد ز اولها فزون
بنوشت توقیعت خدا کاخرون السابقون
زرین شده طغرای او ز انا فتحناهای او
سر کرده صورتهای او از بحر جان آبگون
آدم دگربار آمده بر تخت دین تکیه زده
در سجده شکر آمده سرهای نحن الصافون
رستم که باشد در جهان در پیش صف عاشقان
شبدیز می رانند خوش هر روز در دریای خون
هر سو دو صد ببریده سر در بحر خون زان کر و فر
رقصان و خندان چون شکر ز انا الیه راجعون
گر سایه عاشق فتد بر کوه سنگین برجهد
نه چرخ صدقها زند تو منکری نک آزمون
بر کوه زد اشراق او بشنو تو چاقاچاق او
خود کوه مسکین که بود آن جا که شد موسی زبون
خود پیش موسی آسمان باشد کمینه نردبان
کو آسمان کو ریسمان کو جان کو دنیای دون
تن را تو مشتی کاه دان در زیر او دریای جان
گر چه ز بیرون ذرهای صد آفتابی از درون
خورشیدی و زرین طبق دیگ تو را پخته است حق
مطلوب بودی در سبق طالب شدستی تو کنون
او پار کشتی کاشته امسال برگ افراشته
سر از زمین برداشته بر خویش می خواند فسون
جان مست گشت از کاس او ای شاد کاس و طاس او
طاسی که بهر سجدهاش شد طشت گردون سرنگون
ای شمس تبریز از کرم ای رشک فردوس و ارم
تا چنگ اندر من زدی در عشق گشتم ارغنون
درد دارد "امـــروز" حرفــی
بـرای گفتــن نداشـته باشـی
با کسـی کـه تا "دیروز"
تمام حـرف هایـت را فقـط
به او می گفتـی ...
مـن زانـو هایـم را در آغـوش کـشیـده بـودم
وقتـی تـو بـرای آغـوش دیـگری
زانــو زده بـودی...
زنــدگی !
کـلاهـت را بـه هـوا بیـانـداز!
کـه مـن دیـگر جـان بـازی کـردن نـدارم!
تـو بـُردی...
تـقصیـر تـو نـیسـت
مـقصـر مـعلـم دسـتور زبـان فـارسـی بـود
کـه به مــن نـگفت
"مــن" بـا هـر تــویـی "مــا" نـمی شـود!
لـعنتـی نـمی بـینـی؟
دیـگر هیـچ شبـاهتـی به انـسان نـدارم
نـمی بـینـی از اشکهایت خنـده ام می گیـرد
بـا خـود چه فـکر کـرده ایـی...
خیـلی وقـت است دیـگر هیـچ قـلبی در سینه نـدارم
وقتـی گـند زدی بـه {زنـدگـی} طـرف...
حـداقـل دهنتـو ببنـد
نـگو {قـسمـت} نـشـد!
هـزار بـار دیگـر هم کـه از شانـه ای بـه شانـه ای
دیگـر بغلتـی ایـن شب صُبـح نمی شـود
وقتـی دلت گـرفتـه بـاشد...
ایـن روزهــا
نقـطـه هـا هم بـرایم نـاز می کننـد
دیگـر دستم به سـ3ـه نقطـه هـا نمـی رود وقتـی
معنـایش را "هیچـکس" نمی فهمـد...