سلامتی
به سلامتي بچه هاي پايين شهر
كه به دستشون دستبند كلانتريه و به گردنشون طناب دار
و تو دلــشون دريايي از معرفت و مرام
به سلامتي بچه هاي پايين شهر
كه به دستشون دستبند كلانتريه و به گردنشون طناب دار
و تو دلــشون دريايي از معرفت و مرام
به حُکم چشمهایت می نویسم نامه ای دیگر
دلم را درمیان نامه می پیچم پریشان تر
پس ازنام قشنگت، می نویسم سطر اول را
قفس، آتش، پرنده، یک گلو آوازو خاکستر
میان برگ ماه، درانتهای نامه می پیچم
برای دستهایت چوری و یک حلقه انگشتر
دلم را درمیان نامه ام پچیده می یابی
کنار نامه های دیگرت ، هرروز پشت در
درآن خلوت که از ابرخیالت ماه می تابد
تورا با سطرسطر نامه هایم میکشم دربر
میان برگ ماه پیچیده تقدیم تو میدارم
دوگلدان،شمعدانی، قالی و یک دسته نیلوفر
ولی حس می کنم یک روز درغُربت دل عاشق
دورازچشم تو می میرد کنار نامه ای آخر
مهم نیست ڪه دیگر بآشـے یآ نه...
مهم نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه
مهم نیست ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه
مهم اینست ڪه زمآنے که تنهآ میشوے ....
زمــآنـے ڪه دلت گرفت چگونه و با چه رویـے
سر به آسماטּ بلند میڪنـے و میگویـے :
خدآیا مـטּ ڪه گنآهـے نڪردم ... پس چه شد
اگر روزی داستانم را نقل کردی بگو: بیکس بود اما کسی رو بیکس نکرد.
تنها بود اما کسی رو تنها نذاشت.
دل شکسته بود اما دل کسی رو نشکست!!!
بسلامتی دلهایی که واسه هم پرپر میزنه اما دست
سرنوشت پراشونو قیچی میکنه
بسلامتی دوستی که از پشت خنجر خورد
ولی برگشت و
گفت بی خیال رفیق فهمیدم نشناختی
از کـِــنــارِ مــَטּ ڪہ گـُـذشــتـے
نـــگــاهــے بــیــنـداز...
بــه مـَـטּ ، بــه حـُـرم همــه بــوנכּ هــا...
فــاتـــحه اے بــفرستــ بــراے اســتخــوانهایـے
ڪہ چـــوכּ خــاکــستــرِ سـ ـ ـیــگـار
ســـالـهاستــ بـے مـَـصـرفـ
زیــرِ خــروارهــا خــاطره خــاکـــ میــخـورند...
בر ڪـــافــﮧ . . .
من و تو شباهت های متفاوتی باهم داریم:هر دو شکستیم؛ تو قلب مرا، من غرورم را.
هر دو رقصیدیم؛ تو با دیگری، من با سازهای تو.هر دو بازی کردیم؛ تو با من، من با سرنوشتم
و در آخر هر دو پی بردیم.تو به حماقت”من، من به پست بودن تو.
این شباهت های متفاوت هر روز آشکارتر می شود..