پاتــــوق تنهـــایی

خـــــــوش اومــــــــدی دوســـــت مـــــــن

پاتــــوق تنهـــایی

خـــــــوش اومــــــــدی دوســـــت مـــــــن

کاش میشد

کاش میشد


کاش میشد گاهی وقتا،خدا از پشت اون ابرا بیرون می اومد

 و گوشم رو محکم می گرفت و داد می زد که : 

آهای بشین سر جات ،

اینقده غر نزن همینه که هست، 

بعدش یه چشمک میزد و آرام تو گوشم میگفت : 

همــــــــــــه چی درست میشه 

خدا جونم یعنی میشه ؟؟؟ 

.

به قلم نگارجون



نظرات 1 + ارسال نظر
راوی سه‌شنبه 26 فروردین 1393 ساعت 18:01 http://14hojatkhoda.blogsky.com

سلام عزیزم
قشنگ نوشتی
کاشی گوش منم میگرفت و یه چیزی بهم میگفت که آرومم کنه
خواستی بیا وبلاگم سر بزن یا باهم تبادل لینک داشته باشیم

سلام دوست عزیز .مرسی که بهم سرزدی .چشم حتما میام.خوشحال میشم تبادل لینک کنیم.من شمارو به اسم 14حجت خدا تو لینک دوستان قرار دادم .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.