پاتــــوق تنهـــایی

خـــــــوش اومــــــــدی دوســـــت مـــــــن

پاتــــوق تنهـــایی

خـــــــوش اومــــــــدی دوســـــت مـــــــن

تنهایی

فقط اسمی به جا مانده، از آنچه بودم و هستم


دلم چون دفترم خالی، قلم خشکیده در دستم


گره افتاده در کارم، به خود کرده گرفتارم


به جز در خود فرو رفتن، چه راهی پیش رو دارم


رفیقان یک به یک رفتند، مرا با خود رها کردند،


همه خود درد من بودند، گمان کردم که همدردند …!

نظرات 1 + ارسال نظر
baran پنج‌شنبه 10 مهر 1393 ساعت 23:17 http:///baranamin.blogfa.com

رسم ما اوارگان ترک وفای دوست نیست
رسم مادریا دلان خشکیدن احساس نیست
ما محبت را به نام دوست ارزان میکنیم
تا صداقت زنده است ما هم رفاقت میکنیم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.