جمله های طنز وجالب تا حالا دقت کردین ...
غزلی زیبا از بانو مستوره کردستانی
گرفتارم به نازی چاوه کانی مه ستی فه تتانت*بریندارم به تیری سینه ﺳوزی نبشی موژگانت*به زولف و په رچه م و ئه گریجه کانت غاره تت کردم*دلیکم بوو ئه ویشت خسته ناو چاهی زه نه خدانت*جه نابا عاشقان ئه مرو هه موو هاتوونه پابوست*منیش هاتم بفه رموو بمکوژن بمکه ن به قوربانت*ته شه ککور واجبه بو من ئه گه ر بمرم به زه خمی تۆ*به شه رتی کفنه که م بدوی به تای زولفی په ریشانت*له کوشتن گه ردنت ئازاد ده که م گه ر بییته سه ر قه برم*به روژی جومعه بمنیژی له لای جه معی شه هیدانت *که سی تو کوشبیتت روژی حه شرا زه حمه تی ناده ن*ئه گر وه ک من له ئه م دونیایه سووتا بی له هیجرانت*هه میشه سوجده گاهم خاکی به ر ده رگانه که ی تویه*ره قیب رووی ره ش بی ناییلی بگا ده ستم به دامانت*له شه رت و هه م وه فاداری خوتو مه شهووری ئافاقی*فیدای شه رت و وه فات بم،چی به سه رهات مه یلی جارانت؟ئه من ئه مرو له ملکی عاشقی دا نادره ی ده هرم*به ره سمی به نده گی »مه ستوره« واهاتووته دیوانت*برو شوکری که له ده رگای پادشای داوه ر*که شوڵه ی روژی رووی والی ده گاته کوشک و هه یوانت
ماموستا عبدالکریم صائب
متخلص به زاری
به چالی گه ردنی تو که ئارامی دلوگیانه
دلوگیانم له تاوی به ژنو بالاکه ی تو بریانه
له حه سره ت په رچه م وغونچه ی ده م ونارنجی مه م دیسان
وه کوو شه م من به شم سوتان وگریانه
به خالی دلبه ری لیوی وه کوو له علی دورافشانت
سه روسینه م به یادی هه رده می سوزه کی تریانه
نه مامی شه وقی تو ریشه ی وه ها مه حکه م له دلدایه
نه خوفی بای شه مالی هه س نه باکیکی له زریانه
به تیپی زولف وسه ربازی موژه ت فه رموو که ره حمی که ن
هه تاکه ی بو منی بیچاره هه ر بکوژوببریانه
له قرچه ی قه لبو برژه ی جه رگ وناله ی سینه گوی بگره
ئه زانی بو چرای ئه و رووته هه نگامه ی حه شریانه
خودا بیکه ی به خاتر سوزی عیشقی عاشقانی خوت
نه جاتی خاتری”زاری” بده له م جوشی گریانه ؛
*******************************************************
************************************************************
ماوستا ملا عبدالکریم صائب.(( زاری))
له لاییک سیو و لیمویه له لاییک ناروبوستانه
************************************************************
*****************************
تماشاکه سه فی په رچه م له سه ر کولمی په ریشانه
به قامه ت سه روی بوستانو به روو خورشیدی تابانه
به باغی روویدا بولبول ئه گه ر جاری گوزه ر کا
هه تا روژی قیامه ت دیت نالان و غه زه ل خوانه
به شیرینی جه مالی تویه شیرین.تالی ئه وقاتم
له سایه ی قامه تی تویه قه به غلوو ئه رمه نستانه
به ره سمی دولبه ری ساده ی به شیوه ی وه ک زوله یخاوه
به کولانا گوزاری که هه تا شیخت له سه ر بانه
له چاوی مه ست و مه مکی پر چنگ و خالی ئاویزی
پیاله و قه ندو چا حازر بفه رموو زاری میوانه
آنقدر دوستت دارم که
پروانه ها گیج می شوند
گل ها تعجب می کنند
و باران دلش آب می افتد !
.
.
.
حسادت یا خساست ؟
اسمش را هرچه میخواهی بگذار ،
من میخواهم تو فقط عزیز دل من باشی !
.
.
.
اگر گفتی چگونه می شود مرده ای را زنده کرد ؟
فرض کن من مُرده ام ، حالا بخند …
.
.
.
عاشقانه
“صادقانه”عارفانه”شاعرانه”
“بی بهانه”باصداقت”بی نهایت”تاقیامت”
من فدایت شوم…
.
.
.
آسـمان که نشد، چرا درخـت نباشم
وقتی تـو در مـن این هـمه پـرنده ای!
ذهنم،پر از لانه هایست که برای تو …
ساخته ام…!
.
.
.
در انتظار آغازی دیگرم ، انتخاب مجدد جفت ها
شاید این بار نوحی بیاید ، مرا برگزیند در کنار “تو”
.
.
.
اگر نشانیاَم را بپُرسند،
میگویم:
تمام پیادهروهای جهان!
اگر گُذرنامه بخواهند،
چشمان تو را نشانشان میدهم !
میدانم که سفر کردن به دیارِ چشمانت،
حق طبیعی تمام مَردُم دُنیاست !
.
.
اس ام اس عاشقانه ۹۳
.
سه آرزوی قشنگ عاشقانه :
بی من نباشی
بی تو نباشم
بی هم نباشیم
.
.
.
ای نازنین جواب معمای من تویی
تنها چراغ روشن شبهای من تویی
وقتی دلم گرفت از انبوه ابرها
احساس آفتابی دنیای من تویی
.
.
برای مشاهده تمام نوشته ها به ادامه مطلب بروید.
خیال تو می ارزد به داشتنِ همه !
.
.
گونه هایت را برای دست هایم می خواهم
پیشانی ات را برای لب هایم
خودت را برای زندگی ام
می بینی ؟
برای خودم هیچ نمی خواهم ؟!
.
.
عشق یعنی آنجا که دهانها جسارت گفتن ندارند قلب ها می زنند زیر آواز !
.
.
تسبیحی بافته ام
نه از سنگ
نه از چوب
نه از مروارید
بلور اشکهایم را به نخ کشیده ام تا برای شادمانیت دعا کنم !
.
.
اتفاقِ عشق بینِ من و توست ، نگران نباش ! هیچ اتفاقی اتفاقی نیست …
.
.
گفتم برایت میمیرم
تو خندیدی ولی من ، از همان روز تا کنون دیگر برای خودم زندگی نکردم …
.
.
وقتی سردم میشود کافیست حریر نازک خیالت را دور تا دور خودم بپیچم ؛ تا ابد گرم گرمم …
.
.
من از چشمان “تو” چیزی نمی خواهم به جز گاهی نگاهی …
.
.
پیش از تو همه را با معیارهایم می سنجیدم !
بعد از تو همه را با تو می سنجم حتی معیارهایم را …
.
.
ﻋﺸﻖ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﺪﻭﻧﯽ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺍﻣﺎ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﺗﺮﮐﺶ ﮐﻨﯽ !
.
.
تو برایم چون منشوری … در سفیدی خیالم بیا و خیالم را تجزیه کن ؛ رنگین کمان نگاهت خواهم شد !
.
.
چه با قاطعیت حکم میدهی که “حواست رو جمع کن” و من میمانم که چطور جمعش کنم وقتی تمامش پیش توست !
.
.
دلم میخواد فریاد بزنم بگم : من مترسک خاطرات تو نیستم ، درست مثل دیوانه ای که اصرار دارد بگوید : من دیوانه نیستم !
راستی ! گفته بودم ؟ “من دیوانه نیستم”
.
.
آغوش گرمم باش ؛ بگذار فراموش کنم لحظه هایی را که در سرمای بی کسی لرزیدم !
.
.
مرا حبس کن در آغوشت ؛ من برای حصار بازوان تو مجرم ترین زندانی ام !
.
.
بی خیالت که میشوم ، در کوچه های علی چپ دنبال دلم می گردم !
.
.
گرمایی بوده ام همیشه اما بین خودمان بماند ، سرمایی میشوم وقتی پای آغوش تو در میان باشد !
.
.
با فنجانی قهوه هم میتوان مست شد اگر کسی که باید باشد باشد !
.
.
ﮐﺎﺵ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﺩﻣﺎﺭﻭ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺳﻤﺘﻮ ﺻﺪﺍ ﻣﯽ ﺯﻧﻦ !
.
.
خواستم هرچه را که بوی تو میداد بسوزانم ؛ جانم آتش گرفت !
.
.
می ترسم کسی نه خودت را ، که دوست داشتنت را از من بگیرد !
.
.
مهم نیست چقدر طول بکشد ، مهم این است که عشق واقعی همیشه ارزش انتظار را دارد !
.
.
عشق مثل پرواز است ، بالا رفتنش جسارت می خواهد ، بالا ماندنش لیاقت !
.
.
قندان خانه را پُر کردم از حرفهایت
تو که می دانی من چای را تلخ دوست ندارم
هوس فنجانی دیگر کرده ام ؛ کمی بیشتر بمان !
.
.
در خواب هم راحتم نمی گذاری ، بی خبر می آیی ، صدایم می کنی … تا چشم باز میکنم ، باز نیستی !
.
.
دستم را بگیر و مرا به دور دست هایی ببر که در دسترس هیچ دستی نباشم …
.
.
من و تو یه عکس ۲نفره به این دنیا بدهکاریم !
.
.
.
.
میکشم.. می کشی.. می کشد..
هر سه میکشیم!
اما او .. ناز تورا..
تو .. دست از من..
و من…
ای وای، باز فندکم را کجا گذاشته ام؟..،
.
.
هر روز ” دماغ ها ” کوچکتر می شود و دروغ ها بزرگتر ..،!.
.
.
دیگه عاشقانه ای ندارم...عشقی هم ندارم
اما...
بازم عاشقانه میخونم...
دردش از دردی که لحظه رفتنش کشیدم هم بدتره.
.
.
انقدر از من فاصـــــــــــــله نگیر!!
لامصـــب این بیمـــــار ی که من دارم جزام عشق استـــ..
برای دیدن تمام نوشته ها به ادامه مطلب بروید
ادامه مطلب ...همه چیـزش خاصــہ
لبخنـבش
تیپش
رفـتارش
اخلاقـش
احــساسـاتـش
בوسـت בاشتـنش؛
مـخـاطب نبوבہ ڪـہ خـآصـ باشـہ
خاص بوבه ڪـہ مـخـاطب شـבه
.
.
.
ببین گوش کن :
فرقی نمیکنه من و تو متولد کدوم برج سالیم ،
مهم اینه که اگه تو نباشی من همیشه برج زهرمارم . . .
.
.
.
کنارم که هستی
زمان هم مثل من دستپاچه میشود
عقربه ها دوتا یکی میپرند
اما همین که میروی
تاوان دستپاچگی های ساعت را هم من باید بدهم
جانم را میگیرند ثانیه های
بی تو…
.
.
.
هزار تابلوی مونالیزا
به روی لب
و هزاران موزه هنر
درون چشمت داری . . .
.
.
.
ﺑﺨﺪﺍ !
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﻧﻮﺷﺖ …
ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﮔﺮﻡِ ﻧﻔﺲ ﺑﺎﺷﺪ …
ﺑِﻜﺮ ﺑﻜﺮ ﺍﺯ ﺳﻴﻨﻪ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺑﻴﺎﻳﺪ ﻭ …
ﻧﺠﻮﺍ ﺷﻮﺩ ﻛﻨﺎﺭِ ﮔﻮﺷﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﺰﺩیک ﺍﺳﺖ،
ﻣﻴﺘﻮﺍنی ﻻﻟﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ لمس کنی با لبانت . . .
.
.
.
شعر قافیه نمی خواهد
سطر به سطر آغوشم را ردیف کرده ام ،
تو فقط بیا . . .
.
.
.
می آیی قایم باشک بازی کنیم ؟
من چشم بر زیبایی تو بگذارم و تو آرام در آغوشم پنهان شو . . .
.
.
.
در مسابقه زندگی گل زدن مهم نیست ، گل شدن مهم است !
تقدیم به سرور گل ها …
.
.
برای دیدن تمام نوشته ها به ادامه مطلب بروید.
رباعیات حضرت مولانا
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست زعالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد .
در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است پام بر بند چه سود .
من ذره و خورشید لقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا
بی بال و پر اندر پی تو می پرم
من که شده ام چو کهربایی تو مرا .
غم را بر او گزیده می باید کرد
وز چاه طمع بریده می باید کرد
خون دل من ریخته می خواهد یار
این کار مرا به دیده می باید کرد .
آبی که ازین دیده چو خون می ریزد
خون است بیا ببین که چون می ریزد
پیداست که خون من چه برداشت کند
دل می خورد و دیده برون می ریزد .
عاشق همه سال مست و رسوا بادا
دیوانه و شوریده و شیدا بادا
با هوشیاری غصه هر چیز خوری
چون مست شدی هر چه بادا بادا .
دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد
جان را سپر تیر بلا خواهم کرد
عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام
امروز به خون دل قضا خواهم کرد .
از بس که بر آورد غمت آه از من
ترسم که شود بکام بد خواه از من
دردا که ز هجران تو ای جان جهان
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من .
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار که اینبار افتاد .
سودای تو را بهانه ای بس باشد
مدهوش ترا ترانه ای بس باشد
در کشتن ما چه می زنی تیغ جفا
ما را سر تازیانه ای بس باشد .
ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر و غزل و دو بیتی آموخته ایم
در عشق که او جان و دل و دیده ماست
جان و دل و دیده هر سه را سوخته ایم .
ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دوجهانم بستان
با هر چه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان .
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو .
باز آی که تا به خود نیازم بینی
بیداری شبهای درازم بینی
نی می غلطم که خود فراغ تو مرا
کی زنده رها کند که بازم بینی .
هر روز دلم در غم تو زار تر است
وز من دل بی رحم تو بیزار تر است
بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفا دار تر است .
خود ممکن آن نیست که بر دارم دل
آن به که به سودای تو بسپارم دل
گر من به غم عشق تو نسپارم دل
دل را چه کنم بهر چه می دارم دل .
در عشق تو هر حیله که کردم هیچ است
هر خون جگر که بی تو خوردم هیچ است
از درد تو هیچ روی درمانم نیست
در مان که کند مرا که دردم هیچ است .
من بودم و دوش آن بت بنده نواز
از من همه لابه بود و از وی همه ناز
شب رفت و حدیث ما به پایان نرسید
شب را چه گنه حدیث ما بود دراز .
دل تنگم و دیدار تو درمان من است
بی رنگ رخت زمانه زندان من است
بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی
آنچه از غم هجران تو بر جان من است .
ای نور دل و دیده و جانم چونی
ای آرزوی هر دو جهانم چونی
من بی لب لعل تو چنانم که مپرس
تو بی رخ زرد من ندانم چونی .
افغان کردم بر آن فغانم می سوخت
خاموش کردم چو خاموشانم می سوخت
از جمله کران ها برون کرد مرا
رفتم به میان و در میانم می سوخت .
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم